بهار قلب من 

تمام شد.
تمامِ تمام.
یک سال دیگر هم تمام شد.
چه قدر زود!
چشمم را روی هم گذاشته بودم
که سال نو آغاز شد
و چشم که باز کردم و دیدم تمام شد.
به همین زودی.

آقا!
در سالی که گذشت، از دست من راضی بودی؟
من دوست خوبی برای تو بودم؟
به دوستی‌ام چه نمره‌ای می‌دهی؟
چند بار دلت را شکستم؟
حساب، دستت هست؟
چند بار لبخند به لبت نشاندم؟
جایی نوشته‌ای؟
خانۀ محبّتت در دلم آبادتر شده یا ویران‌تر؟

دلم نمی‌آید این سؤال را بپرسم
ولی آزارم می‌دهد.
نپرسم، آرام نمی‌گیرم
بپرسم، شاید بی‌قرارتر ‌شوم.
می‌پرسم به این امید که پاسخت
آرام کند دلم را:
آقا!
چند بار به خاطر من گریه کردی؟
چند قطره اشک برای من از چشمت جاری شد روی گونه‌ات؟
اشک شوق بود یا اشک غصّه؟

راستی چند بار دعا کردی برایم؟
به گمانم تو به نیابت از جامانده‌ها به زیارت هم می‌روی.
نه؟
جامانده خوب باشد یا بد
برای تو فرقی می‌کند؟
چند بار به نیابت از من به زیارت رفتی؟
می‌شود بگویی الآن چند کربلا در نامۀ عملم نوشته‌اند
کربلاهایی که تو رفتی و به نام من زدند؟

من که در سالی که گذشت خوب نشدم
ولی خودت می‌دانی که دوست دارم خوب باشم.
حنای عهدهای من پیش تو
رنگی دارد یا نه، نمی‌دانم.
در آغاز سالی که گذشت 
قول دادم خوب شوم؛ امّا نشدم.
می‌شود التماس کنم
سالی را که گذشت فراموش کنی؟
می‌خواهم باز هم قول بدهم به تو:
آقا! باور کن خوب می‌شوم.
کمی صبر کن.

به آمدنت دلخوش کردم‌ 

تنها دلخوشی منی 

برگرد که حال دنیا خوب نیست

حال خودت چطوراست غریب وتنهای من 

خودت بگو چگونه برای ظهورت دعا کنم 

ازباب الحوایج حاجات تو را طلب کردم 

ومیدانم که تو منتظرترین پدری برای دیدار فرزندانت

مشتاق دیدارتم پدر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خودرو بَر zhalezibayi مدرسه شاد، دانش آموزان با نشاط زیتون طرح تکنو ترانس میم_الف_دال خانه های هوشمند Tyler هبوط در کویر دمنوش لاغری ارگانیک و تناسب اندام با رژیم