ذهنم خالی بود خالیه خالیه
انگار هیچ حرفی برای گفتن نداشتم
آخه یه شبه همسایه امام ریوف شدم
از پنجره خونشو میبینم وهرچی دلم خواسته رفتم بیخ گوشش گفتم
برای همین خالیم .خالی شدم از حرف
منتظرم تا خودش پرم کنه
تااینکه چندساعت پیش استادم پیام دادن که :فردا به تک تکتون زنگ میزنم اگه گفتین موضوع صحبتمون چیه؟؟؟؟؟؟
منم مثل همیشه حاضرجوابی کردم زودتر ازهمه جواب دادم که مثلا بگم من خیلی میفهمم.
البته از سر ذوقم بود اما بعدش فکرکردم شاید چون تکالیفمو انجام ندادم میخوان جویای علتش بشن که البته از خودم ناراحت شدم اما بازم خوشحال شدم که استاد به فکرمه ونمیخواد که من وقتمو بیهوده بگذرونم.
اما فکرم بیشترازاین جلو نرفت تا اینکه خود استاددرسی غیر حضوری اما عمیق بهم داد که هنوز محواون درسم
استاد:استاد به شاگردش میگه میخوام بهت زنگ بزنم شاگرد سکته میکنه واضطراب داره وتحته فشاره دوره آخرزمان شده .
راست گفتی استادم وچه دقیق به هدف زدی
مگر شاگرد آرزویش استاد شدن نیست؟هست یا نیست؟قطعا همین است اصلا اگر آرزوی علم استاد را نداشت پای درسش نمی نشست پس چرا حالا که خود استاد به سراغش آمده ترس براندامش افتاده؟
مگر آرزوی شاگرد این نیست که استاد جواب تلفنش را بدهد وبرایش وقت بگذارد ؟پس چرا حالا که خود پیشقدم شده اینقدر شاگرد مضطرب است
بمیرم برای غریبیت استاد همه استادان مهدی جان
همه اینها از عدم معرفت است ازاینکه شاگرد استادش را نمیشناسد که اگر میشناخت از پیامش در پوست خود نمیگنجید وفقط آماده آن ملاقات میشد حالا به هرصورت تلفنی یا حضوری وفقط از زمان وعده میپرسید وتا آن لحظه گذشته را جبران میکرد
یک عمراست که خیر سرمان اولا آخرهمه دعاهایمان فرج مولایمان مهدی است .غافل از آنکه اوهرروز به ما پیامی میدهد تا قراری بگذارد وما غرق روزمرگیه خویشیم ویادمان رفته که این پیام یعنی دعایت مستجاب شد کلاس غیرحضوری تمام شد استاد درراه است فقط برو کلاس درس را آماده کن هر آنچه درست داده از برکن اگر میخوای شاگرد اوله کلاسش باشی.
والان پرم پراز بغض درگلو که شاگردانی داری پرمدعا وغیر مهیا برای آمدنت
مهربانیت ودلسوزیت وصف نشدنی است بهترین استاد من
شبت بخیر استاد مهدی
درباره این سایت